قلب شهریار
برای شهریار رومی
sevdalilardan biri ölürse destan olur "Yaşarsa yalan olur ..Bu aşkın kanunu ..Aşık sessizce yanar Ama ölüm anına kadar yanıyor ♡ من دراین آبادی پی چیزی می گشتم پی خوابی شاید پی نوری ‚ ریگی ‚ لبخندی ! Shahrya Rumi مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش معاشران گره از زلف یار باز کنید المنة لله که در میکده باز است زان رو که مرا بر در او روی نیاز است خمها همه در جوش و خروشند ز مستی وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است از وی همه مستی و غرور است و تکبر وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم با دوست بگوییم که او محرم راز است شرح شکن زلف خم اندر خم جانان کوته نتوان کرد که این قصه دراز است بار دل مجنون و خم طره لیلی رخساره محمود و کف پای ایاز است بردوختهام دیده چو باز از همه عالم تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید از قبله ابروی تو در عین نماز است ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین از شمع بپرسید که در سوز و گداز است دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی بینم یاری اندر کس نمیبینیم یارانرا چه شد Bu akşam ölürüm, beni kimse tutamaz
Onun da gören bir Allah'ı var

Live Concert @ Royce Hall UCLA
August 20th, 2022
You Are The Light
Shahryar Rumi
Music Director: Roma Kanyan
Special performance: LA Daf Group
Tickets & Reservations:
Website: Shahryarrumi.com
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
که ساز شرع از این افسانه بیقانون نخواهد شد
شبی خوش است بدین قصّهاش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
رباب و چنگ ببانگ بلند میگویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
بجان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید
میان عاشق و معشوق فرق بسیارست
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
نخست موعظهٔ پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده بعشق
بر او نمرده بفتوی من نماز کنید
وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش بلب یار دلنواز کنید

دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم
دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمی آید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمی بینم
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی بینم
قناعت می کنم با درد چون درمان نمی یابم
تحمل می کنم با زخم چون مرهم نمی بینم
دوستی کی آخر آمد دوستدارانرا چه شد
آب حیوان تیرهگون شد خضر فرّخپی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهارانرا چه شد
کس نمیگوید که یاری داشت حقّ دوستی
حق شناسانرا چه حال افتاد یارانرا چه شد
لعلی از کان مروّت برنیامد سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و بارانرا چه شد
شهریاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریارانرا چه شد
Sen beni tutamazsın, yıldızlar tutamaz
Bir uçurum gibi düşerim gözlerinden
Gözlerin beni tutamaz
| www . night Skin . ir |








