قلب شهریار

برای شهریار رومی

من حسابم زِ همه مردم این شهر جداست
من امیدم به خدا، بعدِ خدا هم به خداست

Thu 8 Sep 2022 | 10 AM | galbeshahryar | |

برگرفته از نور الهی

سوگند به روز، وقتی که نور میگیرد و به شب، وقتیکه آرام میگیرد، که من نه تو را رها کرده‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام.
افسوس که هرکس را بسوی تو فرستادم تا به تو بگویم

دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم، او را بسخره گرفتی!
و هیچ پیامی از پیامهایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام.
و مرا به مبارزه طلبیدی وچنان متوهم شدی که گمان کردی خودت بر همه چیز توانایی!
و این درحالی بود که حتی مگسی را هم نمیتوانستی و نمیتوانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمیتوانی از او پس بگیری.
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرو رفتند و تمام وجودت لرزید(چه لرزشی!)، گفتم کمکهایم در راهست و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من شک کردی. (چه شکهایی!


تا زمین با آن وسعتش بر تو تنگ آمد. پس حتی ازخودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من بسوی تو باز گشتم تا تو نیز بسوی من بازگردی، که من مهربانترینم در بازگشتن.
وقتی در تاریکیها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم، با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی
این عادت دیرینه ات بوده که هرگاه خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رو بسوی دیگر کردی و هر وقت سختی به تو رسید از من ناامید شدی.
آیا من برنداشتم از دوش تو باری که می شکست پشتت را؟

آیا غیر از من، خدایی برایت خدایی کرده است؟
پس کجا میروی؟
پس از این سخن، دیگر به کدام سخن میخواهی ایمان بیاوری؟
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟
مرا بیاد می آوری؟ من همانم که بادها را میفرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند و ابرهای پاره پاره را به هم فشرده میکنم تا قطره ای باران از خلال آنها بیرون آید و بخواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این درحالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران،
ناامیدی تو را پوشانده بود.

من همانم که میدانم در روز روحت چه جراحتهایی بر میدارد! و در شب، تمام روحت را درخواب باز پس میگیرم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آنرا به زندگی بر انگیخته، و تا مرگت که بسویم بازگردی، به اینکار ادامه میدهم.
من همانم که وقتی می ترسی، به تو امنیت می دهم.


برگرد، مطمئن برگرد، تا یکبار دیگر با هم باشیم.
تا یکبار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم.

Mon 5 Sep 2022 | 10 PM | galbeshahryar | |

Sun 28 Aug 2022 | 11 PM | galbeshahryar | |

بس دعای سحرت مونس جان خواهد بود
تو که چون حافظ شبخیز غلامی داری


ادامه مطلب
Thu 25 Aug 2022 | 4 AM | galbeshahryar | |

Tue 23 Aug 2022 | 9 PM | galbeshahryar | |

www . night Skin . ir